من عاشقم به آنچه که ندارم و دیگر هرگز بدست نخواهم آورد ، به آنچه نابود شد ، به آنچه که از هم گسست ، به آنچه که حتی از دورترین نقطه فکرم گریخت ...
من مجنونم به آن که بیش از همه زجرم داد و کمتر از همه دوستم داشت ، به آن که بدست فراموشیم سپرد و گریخت ، به آنکه از من گسست و از من برید ، من شاهدم بر آن چه که در نیمه های شب خموش و آرام به نام اشک گرم و لرزان بر گونه ام سرازیر شد ...
من دورم از خوشی ها و شادی ها ، سعادتها و نیک بختیها ، از آن چه شور و شعف میافریند و دلها را به زندگی امیدوار می سازد ، از آن چه برق اشک شادی ها را در چشمها منعکس می کند ، من خموشم به زیر نگاه های یاس آلود دیگران در مقابل ستمهای روزگار ...
من حسرتم در برابر بدست آوردن او ... در برابر یاد آوری محبت ها و غم های او در پیش خاطرات شیرین گذشته ...
من گریزانم از آفرینش از آن که بوجودش آورد در قلبم جایگزینش کرد و بعد یکباره با پاره ای از قلبم یکجا برد ...
از آن که رنج را آفرید در قبال خوش بختی ...
خوش بختی را نمی خواهم ، غمها را به خاطرش می ستـــــــــایم ...
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
پاییز 1387
تابستان 1387 بهار 1387 زمستان 1386 بهار 1386 زمستان 1385 زمستان 1387 بهار 1388 تابستان 1388 پاییز 1388 زمستان 1388 بهار 1389 بهار 89 پاییز 89 بهار 90 زمستان 90 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی .: شهر عشق :. مذهب عشق پندار نیک دنیای واقعی ::::: نـو ر و ز ::::: حــضــرتــ تــنــهــایــ بــهــ هــمــ ریــخــتــهــ.... آمار وبلاگ
بازدید امروز :41
بازدید دیروز :160 مجموع بازدیدها : 262324 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|